کانون مطالعاتی خانه توانگری
سومین جلسه از سلسله نشستهای معنای زندگی در فرهنگسرای سرو برگزار شد. در این جلسه آقای دکتر ادبی که تحصیلات حوزوی ایشان تا قبل از اجتهاد و تحصیلات دانشگاهیشان در مورد حرکتهای عرفانهای جدید است با موضوع عرفان و معنای زندگی مهمان این هفته گفتگوی آقای دکتر شیری بودند. فیلسوفان خودکشی میکنند اما هیچ عارفی تا بهحال خودکشی نکرده،به نظر میرسه که عرفا به اون بیمعنایی نمیرسند. گاهی چقدر حرف دلم را نمیزنم نه در سنت ادیان ابراهیمی، نه در سنت اسلامی،در هیچ سنتی عارفی را سراغ نداریم که به بیمعنایی و پوچی رسیده باشد، چون عینکی که عارف به چشمش میزند عینک دیدن زیباییهای خداوند در هر شرایطی است. ما عادت کردیم زیباییها را در شاد بودن ببینیم، اما مولانا میگوید :« در بلا هم میکشم لذات او مات اویم، مات اویم مات او» این شعر هستی شناسی جدی را مطرح میکند که امروزه به آن سبک زندگی میگویند، این سبک زندگی که از عرفان ما نشئت میگیرد به ما یک عینک میدهد که اگر به چشممان بزنیم زندگی در شرایط شادابی یا غم برایمان معنا پیدا میکند. از زمان حضرت آدم تا کنون « و هو الآن کما هو علیه کان : خداوند همان چیزی که بودهاست همان هست» چه زیستنی الان داشته باشیم که در آینده زیباگرایی را بفهمیم و زندگی کنیم؟ رنگ ما باید رنگ معنا باشد و در زندگی از معنویت بویی برده باشیم، باید معناگرا زندگی کنیم، معنا گرایی در زندگی به ما هویت میدهد پس از اجرای گروه کر آقای دکتر شیری فیلم مستندی از تلاش یک سوسک برای حمل یک سنگ را پخش کردند. در این فیلم سوسک برای از دست ندادن سنگ به هیچ وجه کوتاه نیامد. شاید آنچه سوسک انجام داد از نگاه هستی مهم نباشد اما برای خودش مهم است. بالاخره عبور میکند. *اهدافی که داریم دست کم میگیریم
عرفان اساساً یعنی چه؟
سر میکشم به ذهن کسی که فقط منم
زل میزنم به رهگذرانی که رفتهاند
به خواب کوچهای که پُر است از نبودنم
رو به خودم نشستهام و کفشهای من
هی جفت میشوند به سمت نرفتنم
بارانیام به خانه میآید بدون من
هر روز تا بفهمم یخ میزند تنم
تا ذره ذره کوه شوم در مسیر باد
آن وقت برفهای جهان شالْ گردنم
من سایه غروب که در فکر خودکشی
بر ریلهای یخزده راهآهنم
این چندمین شب است که من دفن میشوم
رو به خودم به سمت منی که فقط منم
گاهی درست مثل خودم راه میروم
گاهی درست مثل خودم حرف میزنم
منی که لفظ شراب از کتاب میشستم زمانه خادم دکان میفروشم کرد
وقتی آن عینکی که خدا را در هر شرایطی میبینیم میزنیم، زندگی برایمان معنادار میشود، چون خدا زنده است « هو الحی القیوم» در حقیقت هستی خدا همیشه زنده است و این خیلی خوب است که در هر شرایطی دردمندی یا شادابی ما را میبیند، همه زیباییهای بیبدیل برای خداست.
عارف در زندگی زیبایی نمیبیند، جمال میبیند و چون جمال میبیند همیشه زندگیاش مملو از معناست.
چه تفاوتی بین زیبایی و جمال است؟
زیبایی بیش از آنکه ما را به تفکر وادارد، در یک تعلق هوس انگیز فرو میبرد، اما جمال مستقیماً ما را سر سفره خدا مینشاند.
زمین از دلبران خالی است یا من چشم و دل سیرم که میگردم ولی زلف پریشانی نمیبینم.
عارف سراسر زیبایی خداوند را در هویت جمال میبیند.
پیامبر میفرمایند:« نوزادان خود را بو کنید به خصوص تا 4ماهگی، چون جدید العهدند، تازه از پیش خدا آمدهاند،مثل باران»
چه کنیم که امروز هم بتوانیم از بوستان زندگی گلی چید و با خود برد؟
خدا همان خدای گذشتگان ماست، خدایی که دیروز و امروز و فردا همیشه با ماست پس نزدیکی به او تابع شرایط مدرن نیست.
در کوی ما شکسته دلی میخرند و بس
مهم است که با چه قلبی به سوی خدا میرویم،به او نیازمندیم یا نه؟!
عاشق که شد که یار به حالش نظر نکرد ای خواجه درد نیست ولیکن طبیب هست
اگر ما دردمندان واقعی باشیم، حتماً طبیب به سراغ ما خواهد آمد.
پنجرهای را باید رو به خدا باز کرد که دردمندی در آن باشد با بیدردی و کسالت و رخوت نمیشود.
آمدهام که سر نهم عشق تو را به سر برم
در دنیای مدرن چه تصویری از عرفان داشته باشیم که در ما رغبت ایجاد کند؟
به پیامبران متصل باشیم، چون انسانهایی بسی متفاوت و واقعی بودند چون به وحی متصل اند
تن به دنیا دار و دل به مولا
هرگز حضور حاضر و غائب شنیدهای من در میان جمع و دلم جای دیگر است
وقتی عرفای بزرگ دچار اتفاقاتی که آلان در زندگی برای ما میافتد و با آنها بیمعنا میشویم میشدند چه میکردند؟
ما در دنیای مدرن یاد نمیگیریم صبور باشیم،عارف صبور است، عارف بیتابی نمیکند فقط بیتاب خداست
بیتابم آنچنانکه درختان برای باد یا کودکان خفته به گهواره تاب را
در زندگی مدرن چون سرعت زندگی بالاست، صبوری ما کم میشود
عرفا خشم خود را کنترل میکنند
تو حجم بسته رازی اگر درست بگویم تو ارتفاع نمازی اگر درست بگویم
گروه کر فرهنگسرای سرو قطعاتی را اجرا کردند.
برای از دست ندادن چیزی که برای ما مهم است باید کوتاه نیایم.
وقتی رنج بزرگی را تجربه میکنیم اصلاً در آن لحظه نمیفهمیم چه میکنیم، تمام تلاشمان را میکنیم که آن بار را عبور دهیم و چه بسا خیلی اوقات فکر نکردن یا کر بودن یا اینکه به خود بگوییم تو نمیتوانی درست باشد.
باید عبور کرد، نمایش زندگی باید ادامه پیدا کند، رسالت باید انجام شود.
سئوال بزرگ برای آدم حقیر اتفاق نمیافتد، برای کسی اتفاق میافتد که میخواهد بزرگ شود یا میخواهند بزرگش کنند مثل داستان حضرت موسی
خودمان همه زندگی و شعارهای آن را انتخاب میکنیم، همه چیز به خودمان بستگی دارد، خدا در زندگی ما مداخله نمیکند راه خطا و ثواب را نشانمان داده این خود ما هستیم که انتخاب میکنیم
هستی قانون دارد، قانونمندی عالم را بشناسیم دچار پوچیهای خودساخته نشویم
برای هرکس به نسبت آنگونه که هست اتفاق میافتد، برای آدم بیتحرک اتفاقات بیتحرکی میافتد
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
دکتر پیرسون: «شما قهرمان زندگی خویش هستید یا میتوانید باشید»
اگر در زندگی همه جوانب را چک کردیم و باز هم حالمان خوب نشد شاید:
*فکر میکنیم که باید معجزه شود تا شروع کنیم
اگر در زندگی چندبار اخطار بگیریم ولی اهمیت ندهیم از زندگی پرت میشویم، باید به اخطارهای زندگی توجه کنیم
*هدف داریم ولی اولویت بندی نداریم
*بیرحمی لازم را نداریم و میخواهیم همه از ما راضی باشند
*به کسی که کار اشتباهی انجام میدهد گوشزد نمیکنیم
*وقت میکشیم
حضرت رسول(ع) : اضاعه الفرصه غصه : ضایع کردن وقت غصه میآورد.
*دگمههای اشتباه در عالم میزنیم
تا سرم به سنگ نخوره آدم نمیشم!!!!!!
*آدم نامناسب دورمان است
مائده 27 : انما یتقبل الله من المتقین
عنکبوت 2 : احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لایفتنون
بقره 257 : الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور
نور 35 : الله نور السموات و الارض
صف 8 : الله متم نورهی و لو کره الکافرون
Design By : Pichak |